دخترم!
ای عاشق مدهای رنگارنگ !
ای فریفته لباسهای روشن وتنگ
که از دنیا به شوق آمده ای
هیچ اندیشیده ای که این شوق ،
حزن آخرت را به همراه دارد ؟
به شبی بیندیش که
از پس آن فردایی نباشد و
به خانه ای بیندیش که
از آن تنگ تر وتاریک تر نباشد
ای که به بازی لباس پرداخته و
به جامه شهرت دلباخته ای !
از آن بترس که
این بازیها در گناه مشهورت سازد
ومهر سیاه معصیت برنامه اعمالت زند
نظرات شما عزیزان:
که یادم رفت روح عریانت چه شکلی بود !
آنقدر سعی کردی برجستگی های بدنت را نشانم بدهی
که وقت نشد یادت بیاورم که می توانی چه شخصیت برجسته ای باشی !
بیا و تمامش کن ، خودت را به یاد بیاور
چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب
اگر ممانعت نکنی فرشته های مهربان با دستهای لطیفشان
این لباس های کثیف دنیا را از تن روحت در می آورند ...
آنجاست که لطافت عشق را لمس می کنی
آنجاست که می فهمی خدا مهربان تر از آن است که قصد اذیت کردن مارا داشته باشد !
لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن ...
چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب
پاسخ: کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید / از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.
پاسخ:ممنونم خانم تاج بخشیان عزیز
پاسخ: سلام ممنون